بعد از یه غیبت طولانی
امروز بیست و نهم تیر ماه سال نود و دو هست و من بعد از ماهها به وبلاگت اومدم تا ازت برات بنویسم پسر خوب و مهربونم خیلی بزرگ شدی و عاقل روز به روز شیر زبون تر می شوی و دل من و بابا پیمان رو می بری امروز صبح هنگام آماده شدن برای رفتن به مهدکودک 2 تا از کتاباتو برداشتی که با خودت ببری و برای اینکه من اجازه بدم گفتی "مامان این کتابا رو ببرم مهدکودک برای بچه ها بخونم اونا بگن ممنونم دانیال" من رو صدا می کنی مامان فهیه ، مامان عطیه رو صدا می کنی ماعطیه ...
نویسنده :
مامان وبابا
12:04